به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، سعداله زارعي در يادداشت کيهان نوشت: اما به موازات شکست طراحيهاي تروريستي در سوريه و عراق شاهد تمرکز تروريستها روي لبنان بودهايم و حال آنکه لبنان با ساير اضلاع جبهه مقاومت تفاوت اصولي دارد. در لبنان برخلاف عراق و سوريه يک دولت مقتدر وجود ندارد. در اين کشور اساساً به معناي واقعي کلمه دولت وجود ندارد کما اينکه ارتش مقتدري هم ندارد تا در معرض اين سؤال قرار گيرد که دولت و ارتش در لبنان به نفع چه فرد يا طايفه و به ضرر چه فرد يا طايفهاي است. دولت لبنان يک دولت توافقي است که در آن بخشهاي مختلف مسيحي، شيعه و اهلسنت هر يک سهم معيني دارند و دروزها نيز سهم مشخصي دارند از اين رو در ادبيات سياسي سيستم لبنان را موزائيکي و سهمالقومي خواندهاند. نکته ديگر اين است که وضع لبنان به گونهاي است که نميتواند تهديدي عليه يکي از دو همسايه خود باشد. براين اساس نفوذ تروريزم در اين کشور يک پديده طبيعي نيست. در لبنان هيچ قوم يا طايفهاي از موضع ايدئولوژي و مذهب سخن نميگويد و مذاهب هم کارکرد قومي پيدا کردهاند و از اين رو وقتي گفته ميشود سهميه مسيحيان يا سهميه اهل سنت يا سهميه شيعيان به هيچ وجه به اين معنا نيست که گروهي از موضع فلان دين يا مذهب و گروه ديگر از موضع دين يا مذهب ديگر دنبال حداکثري کردن منافع همکيشان خود است.
مذهب در لبنان تنها جداکننده گروهي از گروه ديگر در معادلات سياسي - اجتماعي است همه هم در اين کشور پذيرفتهاند که با مذاهب و اديان ديگر برادرانه کار کنند. در لبنان حدود 35 درصد جمعيت را شيعيان، حدود 20 درصد جمعيت را مسيحيان، حدود 28 درصد را اهل سنت، نزديک به 7 درصد را دروزها و 10 درصد را بقيه طوايف تشکيل ميدهند. چنين تقسيمبندي، طوايف مختلف را به همزيستي با يکديگر فرا ميخواند اما با اين وجود شاهد وقوع اتفاقات تروريستي در اين کشور هستيم. اين موضوع به خوبي نشان ميدهد که پديده تروريزم و خشونت يک پديده داخلي در لبنان نيست و از سوي کشورهاي خاص هدايت ميشود. اما چه کشورهايي؟!
در هر کجا که نتوان رد پاي عوامل برنامهريز و هدايت کننده را شناسايي کرد، در لبنان اين کار بسيار آسان است. بر هم زدن وضع فعلي در لبنان قاعدتاً به ضرر شيعيان و بخصوص در اين ايام به ضرر حزبالله لبنان است چرا که شيعيان اگرچه به دليل ساختاري از قدرت رسمي چندان برخوردار نيستند ولي به دليل آن که از اکثريت جمعيتي برخوردارند، از نظر اجتماعي- سياسي موقعيت برتري دارند و با شکلگيري و سامانيابي حزبالله، اينک به يک قدرت برتر نظامي هم دست يافتهاند که البته اين نيرو به شهادت عملکرد 30 ساله خود هويت طايفهاي نداشته و به کل جامعه لبنان مربوط ميشود ولي به هر حال حزبالله در تکميل موقعيت شيعيان نقش مهمي را ايفا کرده است.
تغيير اين وضعيت قطعاً به ضرر حزبالله و شيعيان است هر چند که سيستم سياسي حقوقي اين کشور موقعيت شيعيان را به نسبت ساير اقوام در پايينترين وضعيت ديده است ولي همين مقدار که از جنبه اجتماعي در اکثريت شيعه پذيرفته شده و موقعيت حزبالله هم بعنوان موقعيت برتر مورد پذيرش قرار گرفته است براي شيعيان مهم است. اما جداي از اين تحليل گروه موسوم به «عبدالله عزام» رسماً اعلام کرده است که تا بازگشت حزبالله از سوريه به لبنان به اقدامات تروريستي عليه مراکز شيعه در لبنان ادامه ميدهد کما اينکه همين گروه مسئوليت اقدامات اخير عليه مراکز ايراني در لبنان را بعهده گرفت و آن را با حمايت ايران از سوريه مرتبط کرد. پس کاملاً معلوم است که موضوع اقدامات تروريستي در لبنان يک موضوع جبههاي است، جبههاي که نميخواهد اسد بر تروريزم در سوريه غلبه کند و جبههاي که نميخواهد ايران و دولتهاي همگروه خود از تحولات منطقهاي سربلند خارج شوند. پاسخ به اين سؤال که چه کشورهايي در رديف مخالفان اقتدار منطقهاي ايران قرار دارند کار دشواري نيست.
در تحولات لبنان، عربستان سعودي با صراحت از لزوم تغيير مناسبات خارجي لبنان سخن ميگويد يعني بطور کاملاً آشکاري ميگويد لبنان نبايد در جبهه مقاومت باقي بماند! جداي از اينکه عربستان اگر در فضاي اجتماعي لبنان جاي پاي محکمي داشت بايد از ثبات لبنان حمايت ميکرد و نه تغيير از طريق ترور، اين سياست در واقع سياست مشترک آمريکا، رژيم صهيونيستي و عربستان است. در اينجا آمريکا و اسرائيل توانايي مواجهه مستقيم با حزبالله را ندارند آنان پيش از اين تجربه کردهاند، تجربه شکست سياست نظامي آمريکا در لبنان در سال 1363 که منجر به ترک 30 ساله لبنان شده و تجربه شکست رژيم صهيونيستي در جنگ 33 روزه در سال 1385 که رساندن سران اين رژيم به شروع جنگ جديد را با تأمل زياد مواجه کرده است، بر اين اساس است که عربستان سعودي از طريق استخدام رسمي تروريزم و اعزام آشکار به لبنان و اظهارات صريح مقامات ارشد اين کشور مبني بر لزوم تغيير در سياست خارجي لبنان وارد گود شده است.
از آنجا که آمريکا و رژيم صهيونيستي اگر به اين صورت عمل کنند امکان بقاء در هيچ بخشي از منطقه را ندارند اين مأموريت را به عربستان سپردهاند تا با مذهبي خواندن اقدامات تروريستي روي سياست ترور و مزدوري سرپوش بگذارد.
اما اينکه فلش اقدامات تروريستي به سمت لبنان رفته است به دليل آن است که از منظر سعوديها بخش قابل توجهي از توجه جبهه مقاومت به سوريه به خاطر سهم سوريه در ثبات بخشي به وضعيت شيعيان است و از اين رو وقتي خود لبنان در معرض تهديد قرار گيرد تا حد زيادي فلسفه تمرکز جبهه مقاومت روي سوريه از بين ميرود. البته اين يک نگرش خطا ميباشد چرا که از يک طرف جبهه مقاومت نگرش طايفهاي و مذهبي ندارد و از سوي ديگر اين جبهه ميداند که اگر سوريه از دست برود دولتهاي لبنان و عراق نيز آسيب ميبينند.
از منظر آمريکا، رژيم صهيونيستي و عربستان، فشار بر لبنان ميتواند حزبالله را به درون لبنان بکشاند و با چنين اتفاقي ميتوان نظام سوريه را ساقط کرد و بعد از آن به سراغ حزبالله رفت. اين هم يک جمعبندي سراسر خطاست، چرا که از يک طرف بقاء و پيروزيهاي اخير اسد در سوريه عمدتا مرهون دو دسته از تحولات درون سوريه است. سوريه از يک سو طي يکي- دو سال اخير به يک نيروي قوي جديد موسوم به «دفاع وطني» دست يافته است که خود ارتش مستقل قدرتمندي است که از قضا براي چنين روياروييهايي تربيت شده، آموزش ديده و سازمان پيدا کرده است. از سوي ديگر به موازات مقاومت و استقامت مردم و دولت سوريه مخالفان نتوانستهاند استقامت بورزند و ضمن تعارض ميداني با يکديگر به ضعف گرائيدهاند.
نکته ديگر اين است که به فرض آنکه حضور حزبالله در سوريه کمک ويژهاي به بقاء دولت سوريه کرده است، حزبالله با درگيري داخل لبنان، نميتواند موقعيت استراتژيک در سوريه را رها کند و براي حفظ موفقيتهايي که بدون يک سوريه متحد حفظ آنها آسان نيست به درون لبنان بازگردد. بر اين اساس اينکه انفجارهاي ضاحيه و درگيريهاي طرابلس و فتنه صيدا و هر اقدام ديگر در لبنان، حزبالله را وادار به انتخابهاي خطرناک کند، نشدني است. اما البته اين نکته هم گفتني است که براي کمک به اسد، حزبالله تنها گزينه جبهه مقاومت نيست. امروز در کل منطقه صدها هزار نيروي ورزيده وجود دارند که در صورت لزوم براي حفظ سوريه وارد ميدان ميشوند.
حدود سه هفته پيش در يک کنفرانس مشترک بين مقامات وزارت خارجه ايران و ترکيه در استانبول يکي از مقامات ترکيه از هيئت ايراني پرسيد شما چه زماني از حمايت از اسد منصرف ميشويد؟ به او گفته شد، شما در طول اين 35 سال آيا حتي براي يکبار ديدهايد که ايران متحد خود را در وسط ميدان تنها گذاشته باشد؟ کاملا پيداست که براي ايران حفظ سوريه و در واقع حفظ جبهه مقاومت اگرچه هزينههايي دارد ولي امر کاملا ممکن و تجربه شدهاي است. ايران و ساير اجزاي جبهه مقاومت در طول اين 35 سال انواعي از بحرانها را تجربه کرده و از همه آنها پيروز بيرون آمده است.
اقدامات تروريستي آل سعود در لبنان البته ميتواند خطراتي را هم در پي داشته باشد. اگر عربستان بتواند لبنان را با يک درگيري فراگير مواجه کند و وحدت نسبي کنوني را تبديل به بدبيني بين اقوام لبناني کند، زمان به نفع رژيم تلآويو به پيش خواهد رفت و در اين صورت امکان اين فراهم ميشود که سران رژيم صهيونيستي و بخصوص با خاميهايي که در بنيامين نتانياهو سراغ داريم بخواهند شکست بزرگ سال 1385 را به نوعي جبران کنند، در واقع اقدامات سعوديها ميتواند رژيم صهيونيستي را گرفتار خطاي استراتژيک کند. البته واضح است که اگر اين اتفاق بيفتد، از يک سو منطقه در مخالفت با اسرائيل و آمريکا همگراتر ميشود و اختلاف درون منطقهاي کنوني تا حد زيادي فروکش ميکند و از سوي ديگر يک بار ديگر اسرائيل شکست سنگيني را تجربه خواهد کرد چرا که در جنگ 33 روزه اگرچه سوريه بعنوان متحد حزبالله کمک اساسي به پيروزي حزبالله و شکست اسرائيل کرد ولي وارد جنگ نشد. ايران نيز اگرچه کمکهاي موثري در تفوق عملياتي حزبالله بر اسرائيل در اختيار لبنان قرار داد ولي در جنگ وارد نشد. وضع عراق در سال 1385 نيز به گونهاي نبود که بتواند نقشي در مقابله با رژيم صهيونيستي بعهده بگيرد در حاليکه همين امروز امکانات زيادي از مجموعه اين کشورها آماده شدهاند تا در صورت حماقت تلآويو سرنوشت اسرائيل را مشخص کرده و به حافظه تاريخي تبديل نمايند. اين را اسرائيل بخوبي ميداند و از اين روست که عليرغم دخالت فراوان در اقدامات تروريستي، نقش خود را مخفي کرده است.