يادداشت پايگاه خبري تحليلي پيرغار؛
انتخاب مرسي به رياست جمهوري مصر به معني اين بود که پس از ?? سال مبارزه و سرگرداني اکنون اخوان به صورت مشروع و قانوني به رياست دولت دست يافته است. اما دولت آنها به واسطه برخي قصورها، درست در اولين سالروز آن با يک جنبش ديگري تحت عنوان «تمرّد» و به واسطه نظاميان حاکم بر مصر ساقط شد.
پس از ايجاد اين جنبش در مصر، در کنار مخالفين مرسي، طرفداران اخوان المسلمين نيز به پا خاسته و انقلابي مجدد در خيابان ها راه انداختند. ارتش که در يک کودتاي نظامي توانسته بود حکومت را بار ديگر از آن خود کند اين بار نه از جانب يک واسطه بلکه از منظر يک راس و هرم قدرت به قضيه نگاه مي کند و نه ارتش و نه اخوان هيچ کدام حاضر به کوتاهي در اين عرصه نشده است. بوجود آمدن اين جريان و کشت و کشتار بسياري از قيام کنندگان توسط ارتش، به نوعي دامن به يک بحراني زد که بسياري، عواقب آن را ناخوشايند براي مصر تلقي مي کنند.
در بررسي هاي بوجود آمده از اين بحران اما عوامل زيادي را مي توان در پشت پرده آن بيان کرد که هريک با هدفي مشخص به شعله ور شدن اين اختلافات کمک مي کنند. آنچه که از همه آشکارتر ميباشد دستان غربي-صهيونيستي است که برخي به حق آنها را مسبب اصلي اين اختلافات و ايجاد بحران در مصر خطاب مي کنند. در بيان چرايي قصد اين کشورها در ايجاد چنين فضايي آن هم در يک کشور عربي اسلامي، اين طور مي توان گفت که جريان اخوان المسلمين به عنوان يک شاخه از مسلمانان منطقه که در کشوري به عظمت و تاثيرگذاري مصر قرار دارد، قطعا منافع کشورهاي غربي- صهيونيستي را در تخطئه عظيم قرار ميدهد.
از سويي کشورهاي عربي نظير عربستان، اردن، قطر و... نيز در حمايتي مشترک با صهيونيست ها از ارتش مصر که امروز نقش کاتاليزور در جهت پيشبرد اهداف اسرائيلي بازي مي کند، منافع خود را در گرو بازدارندگي رشد اسلام گرايي در مصر مي بينند. روابط عربستان و اخوان المسلمين نزديک به سه دهه بسيار خوب بود اما بعد از جنگ خليج فارس در سال 1990 هنگامي که اخواني ها از عربستان به دليل ميزباني از پايگاه هاي نظامي امريکا انتقاد کردند، رو به تيرگي گذاشت. در پي آن موضع گيري بسياري از اعضاي اخوان المسلمين از عربستان اخراج شدند اما روابط دو طرف زماني بدتر شد که حملات 11 سپتامبر 2001 در ايالات متحده رقم خورد و عربستان تلاش کرد به دليل نزديکي افکار برخي از اعضاي اخوان المسلمين با گروه هاي جهادي سلفي بيش از پيش آنها را تحت فشار بگذارد. امير نايف بن عبدالعزيز، وزير کشور وقت عربستان در سال 2002 به روشني گفت که «گروه هاي تندرو همگي از جماعت اخوان المسلمين منشعب شده اند.»
اين بحران با وجود موارد فوق، يک وجه مشترک بزرگي با بحران سوريه دارد و آن تضعيف شدن فرسايشي اين کشور به مانند سوريه، مي باشد چرا که هر دو کشور به نوعي در منطقه بازدارنده اهداف ضد اسلامي صهيونيست ها بودهاند. اينک با وجود اين نقطه اشتراک، صهيونيست ها در صدد ايجاد جنگ و آشوب داخلي در مصر مي باشند تا همانند سوريه آن را براي ساليان دراز در يک ورطه ضعف بغلتانند. قطعا در صورت ادامه روند اين بحران، سرنوشتي همچون سوريه در انتظار مصر هم خواهد بود هرچند که منازعات و فعاليت هاي تروريستي در سوريه به حداقل خود رسيده است، ولي با اين حال زمان زيادي جهت بهبود و بازگشت به شرايط اوليه خواهد برد. با اين وجود نکاتي در جهت مرتفع شدن اختلافات و بحران مصر لازم به بازگويي است:
مهمترين نکته اي که بايد دو طرف اختلاف-ارتش و اخوان المسلمين- ملزم به رعايت آن مي باشند اين است که در امر حکومت داري و امر دموکراسي،اين ملت هستند که حرف آخر را خواهند زد. سرنگون شدن ديکتاتوران تاريخ و درعصر حاضر، بازگوي غلط بودن شيوه حکومت داري به اين سبک است. اگر قرار بر ادامه ديکتاتوري توسط ارتش باشد، اين هم ديري نمي پايد که با انقلابي ديگر ساقط و گروهي روي کار ميآيد. پس لازم است که هر دو طرف اختلاف که شايد ارتش به صورت بسيار افراطي ، قلدرمآبانه و غير انساني سهم بيشتري در آتش افروزي را از آن خود نموده،گروههاي درگير، در صورتي که خواهان بازگشت ثبات و آرامش به مصر هستند، بايد ضمن رد هر گونه درگيري و اقدام نظامي، در فضاي گفتماني، مشکلات را بررسي کنند و به تفاهم و توافق برسند و حق تعيين سرنوشت را با برگزاري يک رفراندوم رسمي، بر عهده خود مردم قرار دهند.
زمينه اي که امروز در عمق اين قضيه به خوبي مشهود است، بازگشت ديکتاتور مآبي همچون مبارک به عرصه قدرت مي باشد. شرايط امروز به گونه اي است که ظرفيت اين را بوجود آورده تا هم با پروپاگانداي رسانههاي صهيونيستي، اقدام به تطهيرسازي مبارک نموده و از طرفي زمينه را براي حضور وي در وراي اين اختلاف گروهها در راس حکومت مصر فراهم آيد. بالاخره مردم، هم حضور نظاميان و هم حضور مبارک را به خوبي تجربه نمودهاند اگر قرار بر اين است که اين اختلافات ختم به اين قضيه شود، صلاح کشور مصر بر اين است که هر چه زودتر اين غائله را خاموش کنند.
سخن آخر اينکه در تمامي تحولات منطقه، کشورهاي مسلمان و عرب منطقه مانند عربستان و قطر با وجود تحت تاثير بودن و متضرر شدن همکيشان خود، دست نشاندگي و بازيچه محور دوقلوي غرب و صهيونيست، جزء منش و شيوه رفتار آنها مي باشد. هدف آمريکا تضعيف اسلام گرايي در منطقه و استحاله اصل آن و تبديل به اسلام دلخواه خود مي باشد. لذا با وجود در پيش گرفتن اين رويه، نه تنها سودي را متوجه خود نمي کنند بلکه در راستاي اسلام زدايي در منطقه گام نهادهاند.انتظار است که اين کشورها خود را از قيد دست نشاندگي غربي-صهيونيستي برهانند و در راستاي حمايت از مسلمانان منطقه، فعال شوند.